معادلات استکیومتری، مرگ مایکل جکسون و شاسی بلندها

ساخت وبلاگ
آن شعر را دوباره زمزمه کردم : « بابا! اگه گلها نبودند ما دماغ نداشتیم،مگه نه؟ / اگه پرنده ها نبودند ما گوش نداشتیم،مگه نه؟/بابا اگه من نبودم تو هم نبودی،مگه نه؟».    بعد به بابایم فکر میکنم که با چشم های آستیگماتش رو به روی تلوزیون نشسته است. به بابای کارمندِ متوسط ام، به بابایم که وقتی درس فارسی مان به «میم غیر آخر، میم آخر» رسیده بود با قد کوتاه و مقنعه ی سفید کنار میز کارش می ایستادم و دلم می خواست وقتی که بزرگ شدم امضایم مثل امضای بابا باحال شود. آن روزها باحال تنها توصیفی بود که به ذهنم می رسید.استعاره نمی دانستم. اول دبستان بودم و فقط یاد گرفته بودم توی هوای بارانی نباید تنها ماند، چون همه ی مرد ها غیر بابایم با داس می آیند. چون بابا آب و نان می دهد، موهایش سفید می شود و  برای آنکه خانه مان بزرگتر شود چک امضا می کند.نگفتند بابا دوستت دارد،نگفتند مهربان است،نگفتند. آن روز که هشت ساله بودم و برادر کوچکم را برده بودم توی کوچه را خوب یادم هست. نمی دانم چه شد که از روی یک پله پایش پیچ خورد و خون از دندان ریزش بیرون ریخت. خانه مان اسانسور نداشت، بغلش کردم و هر پله ای که بالا می رفتم یک قطره خون می ریخت روی زمین. آه آثار ِ  بی مسئولیتی ام را می دیدم. ترسیدم که ناامیدش کرده باشم و تا چند شب کابوس لکه ی خونی را می دیدم که هی بزرگ و بزرگ تر می شد ، برادرم را می گرفت،مامان معادلات استکیومتری، مرگ مایکل جکسون و شاسی بلندها...
ما را در سایت معادلات استکیومتری، مرگ مایکل جکسون و شاسی بلندها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahro بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 16:20